جدول جو
جدول جو

معنی فیل گیر - جستجوی لغت در جدول جو

فیل گیر
(چَ / چِ فُ)
پیل گیر، (فرهنگ فارسی معین)، آنکه پیل را گیرد و رام کند، یا بر پیل غلبه کند در نبرد، پیل افکن، رجوع به فیل افکن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فال گیر
تصویر فال گیر
فال بین، آنکه به وسیلۀ رمل و کتاب، طالع مردم را می بیند و بخت و اقبال و سرنوشت کسی را پیشگویی می کند، آنکه از طریق نخود، ورق، خطوط کف دست، فنجان قهوه و چیزهای دیگر حوادث را پیش گویی می کند، طالع بین، فال گو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیل گیر
تصویر سیل گیر
زمین گود و پست که سیل در آن جمع شود، سیلاب گیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیل گر
تصویر نیل گر
رنگرزی که چیزی را با نیل رنگ می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فال گیری
تصویر فال گیری
شغل و عمل فال بین، طالع بینی
فرهنگ فارسی عمید
(خَ بَ)
که لیف گیرد چون ماشین لیف گیری برای استخراج لیف های موز و مانند آن
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ کَ)
پیل پیکر. (فرهنگ فارسی معین). بزرگ. عظیم. قوی هیکل، دارای تصویر فیل: فیل پیکر درفش. رجوع به پیل پیکر شود
لغت نامه دهخدا
پیل بار، (فرهنگ فارسی معین)، پیلوار، باری که یک فیل بتواند حمل کند، رجوع به پیلوار شود
لغت نامه دهخدا
(بَ سُمْبْ)
عیب گیرنده. عیب شمارنده. منسوب به خطا و گناه و نقص کننده. رجوع به عیب گرفتن شود
لغت نامه دهخدا
دیگ گیره، دستۀ دیگ، دیگ گیره، پارچه که بدان دیگ را از روی آتش بردارند، (ناظم الاطباء)، پارچه که با آن دیگ را از سر دیگدان برگیرند، (آنندراج)، دو پارچۀ دولا محشو به پنبه و غیره که دیگ را از سر آتش و اجاق با آن دو فروگیرند، (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
که گول را گیرد، که نادان را گرفتار سازد، ابله فریب، که گول را گرفتار کند، که گول پندارد، که نادان انگارد، که احمق تصور کند، نادان فریب، که ساده لوح را بفریبد:
پس نظر کرد آن سلیمان سوی تخت
گفت آری گول گیری ای درخت،
مولوی،
بوی صدق و بوی کذب گول گیر
هست پیدا از نفس چون مشک و سیر،
مولوی،
کی شود محجوب ادراک بصیر
زین سببهای حجاب گول گیر،
مولوی
لغت نامه دهخدا
(گَ)
رنگرزی. شغل نیل گر. عمل نیلگر، کنایه از رویانیدن سبزه. (از فرهنگ فارسی معین).
- نیل گری کردن، کنایه از سبزه رویانیدن باشد. (انجمن آرا) (برهان قاطع) (آنندراج) :
مدتی از نیل خم آسمان
نیلگری کرد (آدم) به هندوستان.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(اَ)
کین گیرنده، کین کش، انتقامجو، کینه جو، کینه توز: المؤمن لیس بحقود، مؤمن کین گیر نبود، (کیمیای سعادت غزالی)، رجوع به کین گرفتن شود
لغت نامه دهخدا
پیل زور، (فرهنگ فارسی معین)، دارای زور و نیروی فیل، بسیار نیرومند،
نام فنی از کشتی، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بَ رَ / رِ)
فالچی، فال گو، زاجر، (یادداشت بخط مؤلف)، شخصی که ادعای اخبار از مستقبلات کند به توسط احضار اموات و سؤال نمودن از ایشان، و این مطلب در شریعت موسوی ممنوع بود و مرتکب آن بایستی سنگسار شود، (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(اَ شَ)
که پیل گیرد، فیل گیر، پیل گیرنده، مظفر بر فیل، که با پیل برآید و بفرمان آردش:
بکشتند فرجام کارش به تیر
یکی آهنی کوه بدپیل گیر،
فردوسی
لغت نامه دهخدا
که پیش گیرد، که مانع آید، که پیش گیری کند، که جلوگیر آید،
پیش بند، پیش دامن، لنگ، فوطه، منشفه، لنگ که از کمر تا پایین بندند از جلو
لغت نامه دهخدا
تعقیب کننده دنبال گیرنده، آنکه رد پای کسی را دنبال کند رد زناثر شناس: چون سرافه بن مالک آنجا (غار ثور) رسید و او پی گیری هول بود، اصرار ورزنده مصر، مداوم دنباله دار: درین راه کوششهای پی گیری از طرف دانشمندان بعمل می آید
فرهنگ لغت هوشیار
کت پیشگوی اختری یکی اختری گفت از آن پس به راه کزینسان ببرم سر ساو شاه (فردوسی) کندا آنکه فال گیرد طالع بین فالگو
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه گل چیزی را بگیرد، برای جلوگیری از پخش شدن گلهایی که بر اثر دوران چرخهای وسایل نقلیه (اتومبیل دوچرخه و غیره) بخارج پرتاب میشود آلتی در آنها تعبیه شده که بصورت قاب محدب دایره یی شکل روی چرخها را میپوشاند. گلگیر بوسیله مهره هایی که به بست گلگیر معروف است روی بدنه اتومبیل یا وسیله نقلیه دیگر نصب میشود. نوعی مقراض که بوسیله آن گل شمع و چراغ را گیرند: خاکساران زاغنیا محتاج همراهی نیند شمعدان گل کجا در بند گلگیر طلاست ک (عبدالغنی قبول)
فرهنگ لغت هوشیار
گیرا گیر: نیست خالی بزم او از باش باش و نوش نوش نیست خالی رزم او از گیر گیر و های های. (منوچهری)
فرهنگ لغت هوشیار
گرز گیری (زورخانه) عمل میل گرفتن: میل گیری چو کند غمزه آن چشم سیاه میل دردیده دشمن کشد از بیم نگاه. (گل کشتی)
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه پیل گیرد کسی که پیل را بفرمان آرد ظنکه بر فیل غلبه کند: بکشتند فرجام کارش به تیر یکی آهنین کوه بد پیل گیر. (شا. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه گول و نادان را گرفتار سازد، آنکه دیگری را احمق پندارد، آنچه احمق را باشتباه اندازد: کی شود محجوب ادراک بصیر زین سببهای حجاب گول گیر. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیل پیکر
تصویر فیل پیکر
پیل پیکر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صید گیر
تصویر صید گیر
نخچیر گیر
فرهنگ لغت هوشیار
شیر گیرنده آنکه شیر را شکار کند و بگیرد، دلیر پر زور پر قوت نیرومند، مست
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه پیش گیردکسی که جلوگیری کند آنکه مانع آید، پیش بند پیش دامن، لنگی که از کمر تا پایین بندند از جلو فوطه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیو گیر
تصویر دیو گیر
آنکه دیو را مغلوب سازد دیو بند، کسی که او را جن گرفته باشد مصروع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بغل گیر
تصویر بغل گیر
در آغوش گیرنده، شایسته بغل گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فال گیر
تصویر فال گیر
مروینش کت پیشگوی اختری کندا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیل گیر
تصویر سیل گیر
زمینی که سیل در آن جریان یابد سیل گیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی گیر
تصویر پی گیر
دنبال کننده
فرهنگ فارسی معین
آسان گیر، سهل انگار، مسامح، مسامحه کار
متضاد: سختگیر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سیلابگیر، سیلزار، سیلگاه، مسیل
فرهنگ واژه مترادف متضاد